مردي كه موش شد

عظيم محمودزاده
azimm@dezfoul.com

مـردي كه موش شد


نوشته : عظيم محمودزاده ـ‌ از دزفول

مرد از پله هاي شبستان پايين رفت، روي تخت هميشگيش ولو شد. بالش كپك زده بود و از بس تكان نخورده بود تار عنكبوت گوشه اي از آن را بر ديوار بسته بود.
اطرافش چند روزنامه و كتاب و نوار ويدئو بود و چند قرص مختلف. موش موشكي از زير تخت بيرون خزيد، گشتي زد و بطرف سوراخ ديوار مقابل پيش رفت.
مرد غلطي خورد، ساعت صبح را نشان مي داد، موش موشك از سوراخ بيرون آمد و به زير تخت رفت و داخل سوراخي ديگر. مرد غلطي ديگر خورد و برخاست. با خميازه از پله ها بالا رفت كنار حوض نشست و صورتش را شست. صداي بوق سرويس درب منزل به گوش ميرسيد با عجله به طرفش رفت، سرويس كارـخانه بود. موش موشك چشم مرد را دور ديد. دوباره بيرون آمد و به طرف سوراخ ديوار مقابل رفت.
موش موشك كم كم متوجه شد كه بجز اين سوراخ، سوراخ هاي ديگري هم هست كم كم آنها را نيز تجربه كرد اما همه راه به يكجا مي بردند، همه مثل هم بودند.

صداي سرويس آمد موش موشك به سرعت خود را به زير تخت رساند مرد از پله ها پايين آمد روي تخت ولوو شد ساعت به نيمه شب نزديك شد موش مشك از زير تخت بيرون آمد.
موش موشك مي خواست به طرف سوراخ ديوار مقابل برود ولي از اينكه همه سوراخها مثل هم بودند ديگر خسته شده بود تا اينكه اينبار از پله ها بالا رفت كنار حوض آب رسيد اما اينبار چيز تازه اي ديد مثل اينكه يك سوراخ بزرگ و سفيد وسط حوض بود وسوسه شد كه اين سوراخ را هم تجربه كند. وقتي موش موشك پريد تا وارد سوراخ سفيد شود، سوراخ سفيدِ موش موشك تلوتلو كنان ناپديد شد و موش موشك خيس خيس شد. موش آب كشيده، نجس نجس.
خيس از حوض آب بيرون آمد وسط حياط كه رسيد نگاهي به بالاي سر خود كرد ، سوراخ سفيدي درآسمان ديد، اما هر چه كرد نتوانست خود را به آن برساند.
مرد نفس نفس زنان و خيس عرق از زير زمين بالا آمد، موش ناپديد شد. فقط رد خيس او تا پيش پاي مرد به چشم مي خورد. مرد از خستگي مي خواست خميازه بكشد دستانش را باز كرد و پريشان، فريادي كشيد، فريادي كه بيشتر شبيه جيغ بود.

 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30015< 2


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي